تاریخچه ی انقلاب
دادیم به خود نوید کآگاه شدیم؛
.پیروز در انقلاب ِ دلخواه شدیم
شه رفت و امام آمد و… دیدیم دریغ
!کز چاله در آمدیم و در چاه شدیم
نهم فوریه ۲۰۰٨
بیدرکجای لندن
تاریخ برای ما
،تا دانش ِ ما به غیر ِ دین هیچ نبود
.جز مقتل و زندان به زمین هیچ نبود
:از چاه به چاله، آنگه از چاله به چاه
.تاریخ، برای ما، جز این هیچ نبود
نهم فوریه ۲۰۰٨
بیدرکجای لندن
سر چشمه
،تا در دل ِ ما به غیر ِ کین هیچ نبود
.جز مقتل و زندان به زمین هیچ نبود
،سر چشمه ی کین نیز اگر می جویی
.دین بود و .. همین! فرای دین هیچ نبود
نهم فوریه ۲۰۰٨
بیدرکجای لندن
از مایه شد اقتصاد ِ ایران خالی
،از مایه شد اقتصاد ِ ایران خالی
:بر پایه ی دین فروشی و دجّالی
:با این همه، تولید کند کارآخوند
!از کف بینی بگیر تا رمالّی
،نهم تیر ماه ۱٣٨۵ ،زاد روزم
بیدر کجای لندن
حالی خالی
چون می گذرد زمانه؟ حالی خالی
سر مستی هم دمی ست عالی خالی*
:دم های دگر به روز و در شب گذرد
.خالی خالّی و، باز، خالی خالی
،نهم تیر ماه ۱٣٨۵ ،زاد روزم
بیدر کجای لندن
*” خود را به آن لحظه ی عالی ی خوب و خالی سپردم”
اخوان جان
گذراندن
.شب خالی و روز نیز، چون شب، خالی
.بی حالی ی روز شب شود بد حالی
با این تن ِ مرده وار، جانم چه کند؟
!بی منّت و مزد، گونه ای حمّالی
نهم تیر ماه ۱٣٨۵ ،زاد روزم
بیدر کجای لندن
زادروزم
:دارم، با خویش، زاد روزی عالی
.سرشار، چو مستی ی “امید”، از خالی
آراسته است جشن ِ تنهایی ی من
!گل ها که به پای من فشاند قالی
،نهم تیر ماه ۱٣٨۵ ،زاد روزم
بیدر کجای لندن
تنهایی
:بنشسته به زادروز ِ خود، ویرانم
.زیرا خبری نیاید از یارانم
:روزی ست چنین و کس ز من یاد نکرد
.جُز دخترکم سبا و گیتا جانم
،نهم تیر ماه ۱٣٨۵ ،زاد روزم
بیدر کجای لندن
شاعر
.۱
:سرمست ِ خیالی تو که: “من پر دارم
:پرواز گه از باز فراتر دارم
،پرم سوی آشیانه ی کاهکشان
!تا جوجکک ِ ستاره ای بردارم!”
بیستم ونهم اکتبر ۲۰۰۷
بیدر کجای لندن
۲.
،پس، جان ِ تو می شود پلنگی چالاک
،نه خوف ِ خطر او را، نه بیم هلاک
ناگاه سوی ماه پرد؛ وین یعنی
.که شیرجه می رود به سر سوی مغاک
بیستم ونهم اکتبر ۲۰۰۵
بیدر کجای لندن
اندیشه ی مرگ
:اندیشه کنم به مرگ و نومید شوم
.لرزان چو ز باد برگی از بید شوم
:با این همه، از ملال دق خواهم کرد
!!چون ذات خدا اگر که جاوید شوم
بیستم ونهم اکتبر ۲۰۰۵
بیدر کجای لندن
نیما رَوِش
«! نیما گوید: به گاومانم چه دُرُست… »
!بر خاک و در آب، خوی ناوی که مراست
!نیما روش، این شیوه ی گاوی که مراست
«: نزدیک نهاده، رفته ام تا به کجا »
!نفرین خداست کُنجکاوی که مراست
سی ام ژانویه ۲۰۰۸
بیدر کجای لندن، بیمارستان Mount Vernon
سرابی
!ای عاشق ِ بینشی سرابی که مراست
!در این تهیای پوک ِ آبی که مراست
:پژواک سوال ِ تو جواب ات ز من است
!ای ژرف انگار ِ بی جوابی که مراست
سی ام ژانویه ۲۰۰٨
بیدر کجای لندن