« .در دل دوست به هرحیله رهی باید کرد»
حافظ
پاسخ به هیچ کس
برآمد مدعی بربام مردم
که دشنام ام دهد با نام مردم؛
خطاب اش “نره خر”، با لحنِ عرعر،
به دور از مهر و از اکرام مردم،
به گوش من رساند – یا چکاند،
چو زهری جانگزا – پیغام مردم
که : ای ازکین دشمن مار گشته؛
چه ریزی زهر خود درکام مردم؟!
چرا نیشی شوی برشاهرگ شان،
تو که نوشی نه ای درجام مردم؟!
تو کز مردم به نام و نان رسیدی،
به لب چون آوری دشنام مردم؟!
الا ای خنجر چوبین خودرا
گمانیده یکی صمصام مردم!
تو از آن بت تراشانی کزایشان
خود “مردم” شد از اصنام مردم .
در آن کوشم من، اما، تا که باشد
حقیقت مایه ی الهام مردم .
به هشدار و نوید آوردن ام من
خروس صبح خوان بام مردم .
چه سود از کامران خواندن، به ناراست،
دل آزرده ی ناکام مردم؟
زِ هر زَهری رساند بیش آسیب
به مردم مدح ناهنگام مردم.
لگامی درکش و لختی بیاسای،
که با تو دم زنم زآلام مردم :
مهین اینهمه فقر سیاه است
که دارد تیره بام و شام مردم .
سپس، جهل است، میوه ی تلخی از فقر،
کزان زاید همه اوهام مردم .
دگر شیخ است، شیخ خود خدا بین :
که راند حکم بر حُکّام مردم؛
گزین تر بندگانِ بارگاه اش
عوامِ دون تر از اَنعام مردم؛
ز مردم خواستار جان نثاری،
از او کشتار و بند اِنعام مردم
عطای این جوان کُش فقر و فحشا
به فرزندان بد فرجام مردم.
یکی پرفتنه اهریمن، که کرده ست؛
به حیله رخنه در افهام مردم
نشسته بر سر گنجینه ی نفت،
نمی دارد روا اِطعام مردم
گرسنه مردم و او گنج ایشان؛
انیران را دهد با نام مردم:
کژآیینی فریب اندیش و بدکیش،
که کرد اسلامِ خود را دام مردم :
روال کارش، از “النصر بالرعب”
شده تعزیر تا اعدام مردم :
از او درکارها، تسلیم مطلق
به رای او شده اسلام مردم .
ازاین آلام، اما، من شمارم
یکی هم صبر بی فرجام مردم .
ببین، بی خان و مان، در هر خیابان،
برهنه گردی ی ایتام مردم .
ذرون میهن و بیرون ز میهن،
به فحشا دختران خام مردم.
بدین آشفتگی دل شان و جان شان:
شگفتا چهره ی آرام مردم!
خوشا کوری به هنگامی که بینم
در انبوه صبور و رام مردم .
جگر خون ام کند خم گشته دیدن
به زیر بار غم اندام مردم .
نیاید رستمی : مردم بگردند
مگر خود پور زال سام مردم .
خوشا روزی که همچون گردبادی .
زجاشان برکند سرسام مردم .
ز نور داد و آزادی و شادی
پذیرد روشنی ایام مردم .
به گلریزان پیروزی بر آخوند،
ببینم چهره ی گلفام مردم .
نظام شوم و بدفرجام دینی
بود خصم تمام و تام مردم .
به ویران کردن این کهنه بنیاد،
خوشا توفان خشم عام مردم .
چو برخیزند، باشم یا نباشم،
به تن یا جان، من ام همگام مردم .
بیستم فوریه ۲۰۰٨، بیدرکجای لندن .