مرگدینان February 13, 2014June 5, 2022admin بریدید از بس ز مردم گلوها، روان گشت از خون به هر سوی جوها. گنه شان چه باشد جز این شان که با خویش شما مرگدینان نیابید همکیش؟ وَ آن،در پژوهشکده ی روزگاری که علم است کیشِ جهانی ش، آری: و کوشد که هر راز را واشکافد، و خندد بر آن کاو خرافات بافد. و داند شما مرگ را می پرستید: که بیزار و زارید از اینی که هستید. و داند همه کارهاتان،که زشت است، به سودای دیوانه وارِ بهشت است: بهشتی که،انگار،اگر جان ببازید، ره اش را به خود باز و هموار سازید. شناساست آن دردِ جهلِ مضاعف که تان می کشاند سوی مرگ صف صف؛ وَ،در راهِ دین،هریکی تان گمارد به جنگی که از ابرِ آن خون ببارد. وَ داند شما را نکوهش روا نیست: که دردِ شما را به گیتی دوا نیست. یکایک،بی آن که بر آرَد فغان تان، کند مرگِ دلخواه تان ارمغان تان. به افزارِ جنگی،که تان می فروشد، به راندن به سوی عدم تان بکوشد. شما را بدان کیشِ منفور بخشد؛ و بر هریکی تان یکی گور بخشد: به شرطی که،چون مرگ را خوانده باشید، تنی از پسِ خود به جا مانده باشید! هفتم مردادماه۱۳۹۵، بیدرکجای لندن